فرار من

۶۵






شون هاش رو رو بالا داد و با لحن شیطونی که تا حالا ازش نشنیده بودم گفت




جنگکوک.... هیچی. گفتم شاید بخواهید باهم فیلم ببینیم .




یوری.... فیلم؟؟؟!!!؟




خدایی این خیلی مشکوکه به جون خودم
چیزی نگفتم اون هم تند یک سی دی گذاشت توی دستگاه

خودش رو انداخت روی مبل و خودش رو چسپوند به من

وا! کتی جون که نبود این چشه الان ؟

جو گرفتتش آیا؟؟

تا خواستم بلند شم سکو خودم رو بکشم اونور تر دستش رو انداخت دور شونم و تقریباً قفلم کرد؟!!


این چیزی نزده بالا ؟. دیوونه شده ؟

اومدم خراب شم سرش که چشمم به صحفه ی تلوزیون خورد .

یعنی خدا نصیب دون سوجون نکنه!!!

شصتم خبر دار شد که جنگکوک جون شمشیر رو از رو بسته و فیلم ترسناک گذاشته نابود !!

یا اکثر امام زاده ها ! میترسم

تند هول گفتم




یوری....ج...جنگکوک ولم کن!!





جنگکوک.... چرا؟ نکنه میترسی عزیزم؟ اصلا ترس ندارد من قبلاً دیدمش.





کلا خفه خون گرفتم. وای خدا حالا چه غلطی بکنم؟؟ پاشم در برم؟؟ سکته میزنم الان .
از اولش که معلومه ترسناک نیست .

خلاصه ناچارا حواسمون رو دادیم به فیلم تا تا ببینم خدا چی میخواهد!!


جونم براتون بگه که عین آدم های شجاع زل زدم به تلوزیون ‌.


توی تلویزیون داشت با دوربین از قبرستون رو نشان می‌داد !!

اصلا آدم نگاهش میکرد شکوفه میزد !! منتها توی شلوارش,

همه جا تاریک بود که یهو رفت سمت یک قبر خیلی شیک با سنگ سیاه

روش هم یک مشت چیز نوشته بود .

این هم بگم که اصلا ترسناک نبود . فقط چشمم کم کم داشت میفتاد رو پاهام !!

خلاصه همینجور زل زده بودم به قبر این دوربینم مثکه سورنش گیر کرده بود . یا اوسگولا گیر آورده بود


کلا تکون نمی‌خورد!!!

یهو چشمتون روز بد نبینه.

قبره عین روز نامه جر خورد. یک مرده عین موش کور از توش در اومد بیرون!!

فیافش رو ندیدم چون برادرمون پشتشخبه دوربین بود!.

اومدم نفس عمیق بکشم که اخ جون ترسناک نیس مرده برگشت....!!
دیدگاه ها (۷)

فرار من

فرار من

فرار من

فرار من

فرار من

فرار من

فرار من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط